شنبه ۱۷ شهریور ۰۳ ۱۵:۱۴ ۲ بازديد
بازرس برای من توضیح داد: “اگر دزد هنوز زنده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
مطمئناً او را به محل معمول قرار می دهد، اینجا مکانی دست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که همه امور تجاری بین کارآگاهان و مجرمان تنظیم می شود.” برخورد مورد نظر باید شب بعد ساعت دوازده صورت گیرد. تا آن زمان هیچ کاری برای انجام دادن وجود نداشت.
بنابراین بدون معطلی و با قلبی سپاسگزار دفتر را زعفران ترک کردم. ساعت یازده شب بعد ۱۰۰۰۰۰ دلار در دستان بازرس گذاشتم و بلافاصله بعد از آن او مرخصی گرفت و اعتماد به نفس بی آلایش قهرمانی در چشمانش بود. ساعتی تقریبا غیرقابل تحمل داشت به پایان می رسید که قدم خوشامدگویی او را شنیدم و با نفس نفس زدن بلند شدم.[۱۶۷] تلوتلو خورد به سمت او چقدر چشمان زیبایش در پیروز می درخشید!
ما تسویه حساب کرده ایم! تمسخرکنندگان فردا آهنگ زن متفاوتی خواهند خواند! دنبالم کن!” او یک شمع روشن را برداشت و به سمت طبقه همکف طاقدار عظیمی رفت، جایی که شصت کارآگاه همیشه میخوابیدند و حدود بیست نفر اکنون برای گذراندن وقت ورق بازی میکردند. به دنبالش رفتم. او به سرعت به سمت انتهای تاریک و دور میدان رفت و در لحظه ای که من در هوای غلیظ و چسبناک غش می کردم.
تلو تلو خورد و روی اندام های کشیده شده بدنی زرافه قدرتمند افتاد و من فقط می توانستم صدایش را بشنوم او افتاد: »حرف شریف ما موجه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
اینجا فیل شمفال جدید و آنلاین قهوه طوطی , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!» مرا به مطب بردند و با اسید کربولیک به هوش آمدند. تمام تیم کارآگاهی ازدحام کردند و جشن پیروزی برگزار شد که من تا به حال تجربه اش را نداشتم.
خبرنگاران را آوردند، شامپاین آزادانه جاری شد، نان تست درست شد، دست دادن ها و تبریک ها پرشور و بی پایان بود. رئیس البته قهرمان روز بود و شادی او آنقدر کامل بود و آنقدر با پشتکار، وقار و شجاعت به دست آمده بود که از دیدنش خوشحالم کرد، حتی اگر آنجا ایستاده بودم. گدای بی خانمان؛ – چون بند ارزشمند من مرده بود و من موقعیت خود را در خدمت به وطن از دست داده بودم زیرا نمی توانم جلوی این ظاهر شیطانی را بگیرم.
که با بی احتیاطی انجام وظیفه به امانت والایی که به من داده شده بود خیانت کردم. بسیاری از چشمان شیوا، تحسین شدید او را از رئیس نشان میداد، و صدای بسیاری از کارآگاهان زمزمه میکرد: «به او نگاه کن، پادشاه این حرفه – فقط به او سرنخی بده.[۱۶۸] از یک رد – و هیچ چیز از او پنهان نمی ماند.» تقسیم ۵۰۰۰۰ دلار بسیار سرگرم کننده بود. پس از اتمام، رئیس در حالی که سهم خود را در جیب خود می گذاشت، سخنی کوتاه گفت: “از پول لذت ببرید، زیرا آن را به دست آورده اید.
مطمئناً او را به محل معمول قرار می دهد، اینجا مکانی دست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که همه امور تجاری بین کارآگاهان و مجرمان تنظیم می شود.” برخورد مورد نظر باید شب بعد ساعت دوازده صورت گیرد. تا آن زمان هیچ کاری برای انجام دادن وجود نداشت.
بنابراین بدون معطلی و با قلبی سپاسگزار دفتر را زعفران ترک کردم. ساعت یازده شب بعد ۱۰۰۰۰۰ دلار در دستان بازرس گذاشتم و بلافاصله بعد از آن او مرخصی گرفت و اعتماد به نفس بی آلایش قهرمانی در چشمانش بود. ساعتی تقریبا غیرقابل تحمل داشت به پایان می رسید که قدم خوشامدگویی او را شنیدم و با نفس نفس زدن بلند شدم.[۱۶۷] تلوتلو خورد به سمت او چقدر چشمان زیبایش در پیروز می درخشید!
ما تسویه حساب کرده ایم! تمسخرکنندگان فردا آهنگ زن متفاوتی خواهند خواند! دنبالم کن!” او یک شمع روشن را برداشت و به سمت طبقه همکف طاقدار عظیمی رفت، جایی که شصت کارآگاه همیشه میخوابیدند و حدود بیست نفر اکنون برای گذراندن وقت ورق بازی میکردند. به دنبالش رفتم. او به سرعت به سمت انتهای تاریک و دور میدان رفت و در لحظه ای که من در هوای غلیظ و چسبناک غش می کردم.
تلو تلو خورد و روی اندام های کشیده شده بدنی زرافه قدرتمند افتاد و من فقط می توانستم صدایش را بشنوم او افتاد: »حرف شریف ما موجه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
اینجا فیل شمفال جدید و آنلاین قهوه طوطی , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!» مرا به مطب بردند و با اسید کربولیک به هوش آمدند. تمام تیم کارآگاهی ازدحام کردند و جشن پیروزی برگزار شد که من تا به حال تجربه اش را نداشتم.
خبرنگاران را آوردند، شامپاین آزادانه جاری شد، نان تست درست شد، دست دادن ها و تبریک ها پرشور و بی پایان بود. رئیس البته قهرمان روز بود و شادی او آنقدر کامل بود و آنقدر با پشتکار، وقار و شجاعت به دست آمده بود که از دیدنش خوشحالم کرد، حتی اگر آنجا ایستاده بودم. گدای بی خانمان؛ – چون بند ارزشمند من مرده بود و من موقعیت خود را در خدمت به وطن از دست داده بودم زیرا نمی توانم جلوی این ظاهر شیطانی را بگیرم.
که با بی احتیاطی انجام وظیفه به امانت والایی که به من داده شده بود خیانت کردم. بسیاری از چشمان شیوا، تحسین شدید او را از رئیس نشان میداد، و صدای بسیاری از کارآگاهان زمزمه میکرد: «به او نگاه کن، پادشاه این حرفه – فقط به او سرنخی بده.[۱۶۸] از یک رد – و هیچ چیز از او پنهان نمی ماند.» تقسیم ۵۰۰۰۰ دلار بسیار سرگرم کننده بود. پس از اتمام، رئیس در حالی که سهم خود را در جیب خود می گذاشت، سخنی کوتاه گفت: “از پول لذت ببرید، زیرا آن را به دست آورده اید.
- ۰ ۰
- ۰ نظر