مگلنا نشست و به این فکر کرد که چقدر همه چیز کوچک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. هیچ چیز نمی تواند به اندازه داشتن کلبه سبز خود در جنگل لذت بخش باشد.
آنته، او احتمالاً به همان جایی که نیت در آن بود برمیگشت، حتی اگر قبل از آمدن او اواخر غروب باشد.
در همان لحظه، هم او و هم مانکه صدای گامهای دویدن را شنیدند، نفسهای نفسآلود کسی که با عجله به سمت درخت آمد، گویی تحت تعقیب قرار گرفته بود.
وسط دیوار، بدون اینکه در ورودی را درست فردا کند، آنته آمد، آنقدر خسته که قبل از اینکه حرفی بزند، خودش را مستقیم روی زمین پرت کرد. رنگش پریده بود، موهایش از عرق چسبیده بود.
او همچنان نفس نفس می زد: “آنهایی خیر را که داریم جمع کن و در مشتری بگذار. چنان عجله کن که انگار آتش دنبالت می آید.”
مگلنا گفت: در روزهای صلح. چشمانش از قلبی ترس تیره شد و لب هایش لرزید. اما باهوش و متفکر آنچه را که دور آن جمع کرده بود در سبد گذاشت و زیر درخت پول زیادی به دست آورد.
او زمزمه کرد و با وحشت به اطراف نگاه کرد: «به هر حال باید اینجا را ترک کنیم؟»
آنته با صدایی خفه و خفه گفت: «بله، و خواب آنهایی که رپ ابدی میخوانند». او به سرعت تله ها، کونت ها و جاهای خالی را به سورتمه گره زد. بی صدا، با دندان های به هم فشرده، نخ را دوباره روی شانه اش گذاشت و از در سمت رفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است بیرون رفت.
ماگلنا تعقیب کرد و سورتمه را شلیک کرد. او نمی توانست خود را مجبور کند به کلبه زیبای همسایه نگاه کند، جایی که در نهایت احساس کرد خانه دارد، اولین باری که آنها کلبه کوچک خاکستری را ترک کردند. گولسپیرا تسلیم شد، البته، مانند سگ، روی پاشنه های عقب نشینی بسته شد.
آنته با صدایی صاف گفت: “گربه مونکه را بگیر.” آنها احتمالاً قصد دارند به او و همچنین به ما آسیب برسانند.»
- ۰ ۰
- ۰ نظر