پنجشنبه ۰۸ شهریور ۰۳ ۱۸:۲۷ ۸ بازديد
راه دیگری وجود نداشت.» اما اولین بار کی تو را بوسیدم؟ او پرسید. او گفت: “من حتی این را هم نمی دانم.” “آیا من تو را آن شب که روی تپه نشستیم بوسیدم؟” او پرسید. کوریدون گفت: “اگر شما می دانستید، آن را نمی دانستم.” “به همان اندازه طبیعی بود که من را ببوسید، همانطور که برای من نفس کشیدنم.” بخش ۷. وقتی از تپه پایین رفتند ماه بالا بود و او با عکس را پارویی به خانه برد.
با هیبتی که بر آنها بود سکوت کردند. آنها مردم را در خانه در وحشت یافتند، اما آنها به ندرت این را می دانستند – و به ندرت برای توضیح دادن مشکل داشتند. سپس ترسیس به خانه رفت و نیمی از شب را در پرسه زدن در هیجان گذراند. و صبح زود روی لبه تخت بومش نشسته بود و دوباره با خودش زمزمه می کرد: «کوریدون! کوریدون کوچولو!» آن روز نمیتوانست به کار فکر کند، اما به راه افتاد تا در کنار جاده کوهستانی به روستا برود.
و در نیمه راه با دختری روبرو شد که به طرف دیگر می آمد. با فنجان نوری از تعجب در چشمانش بود. و همچنین حیرت وجود داشت. برای تمام آن صبح او با خود زمزمه می کرد: «تیرسیس! تیرسیس!» کنار جاده نشستند تا درباره آن صحبت کنند. او شروع کرد: «کوریدون»، «من به آنچه دیشب گفتیم فکر میکردم، و این مرا به طرز وحشتناکی میترساند. و من می خواهم از شما خواهش کنم که دیگر به آن فکر نکنید.
من نمی توانستم هیچ کس دیگری را وارد زندگی خود کنم – پیش از خدا نمی توانستم اینقدر ظالم باشم. از فکرش می لرزم. اوه لطفاً، لطفاً از من فرار کن – قبل از اینکه خیلی دیر شود!» “آیا این طور به نظر می رسد؟” او با موکل پرسید. “کوریدون!” او گریه کرد. «من مردی عذاب کشیده ام! برای من هیچ خوشبختی در دنیا وجود ندارد. و تو خیلی زیبا و پاک و خیلی خوب هستی – من به سادگی جرات نمی کنم به آن فکر کنم!
تو باید خوشحال باشی، کوریدون!» او گفت: “من هنوز هیچ وقت خوشحال نبودم.” او ادامه داد: «گوش کن – یک بیت از والتر اسکات امروز صبح برای من آمد – یک آهنگ یاغی. به نظر می رسید تمام احساسات من را با ۵ نشان در مورد آن خلاصه می کند: «دوشیزه! زندگی بی نامی که من دارم مرگی بی نام من خواهم مرد. شیطانی که فانوسش مید را روشن می کند رفیق بهتر از من بودیم!» کوریدون نشسته بود و به جلو خیره شده بود.
او با صدای آهسته ای گفت: “تو نمی توانی مرا از خود بترسانی.” “این ارزش ندارد که شما تلاش کنید. اما اجازه بدهید به شما بگویم که چه چیزی آمده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است بگویم. من موش خیلی نادان و خیلی درمانده هستم.
نمی دانستم چگونه می توانم برای شما مفید باشم. و بنابراین میخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استم به شما بگویم که باید هر کاری که به نظرتان بهتر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است انجام دهید – فقط من را اصلاً حساب نکنید.
منظورم را میدانی—من برای خودم نمیترسم، بلکه فقط برای تو میترسم. نمی توانستم این فکر را تحمل کنم که ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است سر راه تو باشم. احساس کردم باید بیایم و این را به تو بگویم، قبل از اینکه به سر کارت برگردی.» ترسیس با نبردهای نیرومندی که در اطراف او ساخته شده بودند، حرکت کرده بود. و همه حوریان و اطهار در تمام اعصار نتوانستند راهی برای نقض آنها بیابند.
اما قبل از آن جملات ساده کوریدون، که با صدای ملایم او و با نگاه شگفتانگیز دوشیزهاش به زبان میآورد، نبردها فرو ریختند و تکان خوردند. و همیشه راهش همین بود. توضیحات جدید بی پایان و نگرش های جدید، گشت و گذارها و اکتشافات جدید وجود داشت. آنها با درک خاصی از هم جدا می شدند، اما هرگز نمی دانستند که صبح با چه دیدگاهی ملاقات خواهند کرد. آنها از یک افراط به دیگری، از یقین به شک، از شادی به ناامیدی و ناامیدی سوق داده شدند. و به این ترتیب، روز از نو ساعتهای بیشمار مینشستند و صحبت میکردند.
با هیبتی که بر آنها بود سکوت کردند. آنها مردم را در خانه در وحشت یافتند، اما آنها به ندرت این را می دانستند – و به ندرت برای توضیح دادن مشکل داشتند. سپس ترسیس به خانه رفت و نیمی از شب را در پرسه زدن در هیجان گذراند. و صبح زود روی لبه تخت بومش نشسته بود و دوباره با خودش زمزمه می کرد: «کوریدون! کوریدون کوچولو!» آن روز نمیتوانست به کار فکر کند، اما به راه افتاد تا در کنار جاده کوهستانی به روستا برود.
و در نیمه راه با دختری روبرو شد که به طرف دیگر می آمد. با فنجان نوری از تعجب در چشمانش بود. و همچنین حیرت وجود داشت. برای تمام آن صبح او با خود زمزمه می کرد: «تیرسیس! تیرسیس!» کنار جاده نشستند تا درباره آن صحبت کنند. او شروع کرد: «کوریدون»، «من به آنچه دیشب گفتیم فکر میکردم، و این مرا به طرز وحشتناکی میترساند. و من می خواهم از شما خواهش کنم که دیگر به آن فکر نکنید.
من نمی توانستم هیچ کس دیگری را وارد زندگی خود کنم – پیش از خدا نمی توانستم اینقدر ظالم باشم. از فکرش می لرزم. اوه لطفاً، لطفاً از من فرار کن – قبل از اینکه خیلی دیر شود!» “آیا این طور به نظر می رسد؟” او با موکل پرسید. “کوریدون!” او گریه کرد. «من مردی عذاب کشیده ام! برای من هیچ خوشبختی در دنیا وجود ندارد. و تو خیلی زیبا و پاک و خیلی خوب هستی – من به سادگی جرات نمی کنم به آن فکر کنم!
تو باید خوشحال باشی، کوریدون!» او گفت: “من هنوز هیچ وقت خوشحال نبودم.” او ادامه داد: «گوش کن – یک بیت از والتر اسکات امروز صبح برای من آمد – یک آهنگ یاغی. به نظر می رسید تمام احساسات من را با ۵ نشان در مورد آن خلاصه می کند: «دوشیزه! زندگی بی نامی که من دارم مرگی بی نام من خواهم مرد. شیطانی که فانوسش مید را روشن می کند رفیق بهتر از من بودیم!» کوریدون نشسته بود و به جلو خیره شده بود.
او با صدای آهسته ای گفت: “تو نمی توانی مرا از خود بترسانی.” “این ارزش ندارد که شما تلاش کنید. اما اجازه بدهید به شما بگویم که چه چیزی آمده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است بگویم. من موش خیلی نادان و خیلی درمانده هستم.
نمی دانستم چگونه می توانم برای شما مفید باشم. و بنابراین میخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استم به شما بگویم که باید هر کاری که به نظرتان بهتر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است انجام دهید – فقط من را اصلاً حساب نکنید.
منظورم را میدانی—من برای خودم نمیترسم، بلکه فقط برای تو میترسم. نمی توانستم این فکر را تحمل کنم که ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است سر راه تو باشم. احساس کردم باید بیایم و این را به تو بگویم، قبل از اینکه به سر کارت برگردی.» ترسیس با نبردهای نیرومندی که در اطراف او ساخته شده بودند، حرکت کرده بود. و همه حوریان و اطهار در تمام اعصار نتوانستند راهی برای نقض آنها بیابند.
اما قبل از آن جملات ساده کوریدون، که با صدای ملایم او و با نگاه شگفتانگیز دوشیزهاش به زبان میآورد، نبردها فرو ریختند و تکان خوردند. و همیشه راهش همین بود. توضیحات جدید بی پایان و نگرش های جدید، گشت و گذارها و اکتشافات جدید وجود داشت. آنها با درک خاصی از هم جدا می شدند، اما هرگز نمی دانستند که صبح با چه دیدگاهی ملاقات خواهند کرد. آنها از یک افراط به دیگری، از یقین به شک، از شادی به ناامیدی و ناامیدی سوق داده شدند. و به این ترتیب، روز از نو ساعتهای بیشمار مینشستند و صحبت میکردند.
- ۰ ۰
- ۰ نظر