در خیابان فرشته

مطالب مفید کاشت مو

در خیابان فرشته

۴ بازديد
او گفت: «اگر خلاف قوانین نبود، خودم می‌رفتم. در خیابان فرشته فعلاً که اینطور سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، اولین افسر عرشه این سفر را انجام خواهد داد.»[صفحه ۸۴]جونز،» رو به افسر دیگری کرد، «قایق مخصوص نهنگ و خدمه‌ی خوبی بردار، و ببین چه چیزهایی روی عرشه‌ی آن کشتی پیدا می‌کنی. بهتر سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد مسلح بروی.

معلوم نیست با چه چیزهایی روبرو خواهی شد. عجله کن و گزارش مفصلی برای من بیاور.» مسیر کشتی تمرینی تغییر کرد و در کمتر از یک ساعت، او به نیم مایلی کشتی مرموز رسید. دومی حالا کاملاً در معرض دید بود، و منظره‌ای را به نمایش گذاشت که فریادهای شگفتی و حیرت خدمه مونونگهلا را برانگیخت . او شبیه هیچ کشتی دیگری که تا به حال دیده بودند، نبود. از جلو و عقب بلند بود و ساختاری عجیب و غریب به شکل خانه در میان کشتی‌ها داشت. دکل‌ها فقط تیرک‌هایی بودند، بدون هیچ گونه گناهی از نظر طول، طناب یا بادبان. هیچ کمان معمولی در جلو وجود نداشت، اما به جای آن یک کمان عجیب و کوتاه قرار داشت. در بالای هر دکل، قفس‌های چوبی ستارخان کوچک و دایره‌ای شکلی قرار داشت.

در ابتدا به نظر می‌رسید که کناره‌های بدنه کشتی با رنگ سبز رنگ‌آمیزی شده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، اما چشمان تیزبین جراح خیلی زود متوجه شد که این رنگ نیست، بلکه نوعی علف دریایی سرسبز سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . عرشه‌ها پر از آوار بودند و روی آنها کشیده می‌شدند[صفحه ۸۵]ظاهراً عقب کشتی توده‌ای از طناب‌ها و بادبان‌های درهم‌تنیده بود. این موضوع زمانی روشن شد که صدای گوشخراش سوت ناخدا که قایق شکار نهنگ را به حرکت در جمالزاده شمالی درمی‌آورد، در سراسر کشتی تمرینی طنین‌انداز شد.

کلیف ناراحت بود. قایق او حکم کالسکه را داشت. او در راهرو ایستاده بود و کار پایین آوردن قایق باریک و دو سر را تماشا می‌کرد و با تمام وجود آرزو می‌کرد که ای کاش یکی از خدمه خوش شانس بود. ناگهان سکاندار کشتی سرش را از بالای توری تختخواب بیرون آورد و فریاد زد که یک نفر کم دارد. ستوانی که برای رفتن انتخاب شده بود، با نگاهی پرسشگرانه به اطراف عرشه نگاه کرد. چشمانش به کلیف افتاد و آن جوان به جلو جهید، با چابکی از کفن‌های اصلی بالا پرید و قبل از اینکه افسر بتواند تصمیم بگیرد او را انتخاب کند، از آبشارهای قایق پایین آمد. چند لحظه بعد، قایق نهنگ از مونونگهلا دور شد و توسط خدمه تنومندش در دریای متلاطم به پیش رانده شد. یک بار، در حالی که قایق توسط موجی به این سو و آن سو تاب می‌خورد، کلیف آن کشتی عجیب را دید. چیزی که نزدیک دماغه کشتی در حال حرکت بود توجهش را جلب کرد، و در خیابان جردن او از جا پرید و نزدیک بود پارو بزند.

هر لیوان روی عرشه به سمت چیز عجیب و غریب هدایت می‌شد[صفحه ۸۲]به محض اینکه مشخص شد برخورد خسارت کمی به مونونگهلا وارد کرده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، به کشتی اطلاع داده شد، اما هیچ نشانه‌ای از حضور انسان در کشتی دیده نمی‌شد. کلیف و دوستانش از کنجکاوی دیوانه شده بودند، اما نه بیشتر از هم‌قطارانشان. تجربیات عجیب و غریب شب، دیدن و ناپدید شدن ناگهانی غریبه، برخورد و بالاتر از همه آن فریادهای عجیب و غریب و نیمه‌انسانی، علاقه شدیدی را زنانه مرزداران ایجاد کرده بود.

کاپیتان، ستوان واتسون و دیگر افسران در راهروی ورودی، نزدیک جایی که نجار و دستیارانش مشغول تعمیرات عجولانه بودند، جمع شده بودند. طوفان نویدبخش آرام شدن بود. با طلوع خورشید، باد فروکش کرده بود، اما دریا هنوز مواج بود. هیچ کاری برای افزایش پهنه‌ی برزنت انجام نشده بود و ناوچه‌ی قدیمی با سرعت کمتری به پیش می‌رفت. کاپیتان بروکس با جدیت گفت: «حاضرم کلی پول بدهم تا بفهمم آن کشتی چیست و معنی آن فریادهای وحشتناک چیست. یک جورهایی راز و رمز دارد.» مدیر اجرایی در حالی که با دوربینش کار می‌کرد، گفت: «قیافه‌اش مثل یک سفینه‌ی فانوس دریایی قدیمی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» جراح اظهار داشت: «البته به سختی می‌توان گفت که مال این قرن باشد.»[صفحه ۸۳]که دانشجوی معماری دریایی بود، به دلخواه خودش. «می‌بینی! مه دارد کنار می‌رود. خورشید دارد رویش می‌درخشد.

خدای من، چه قایق عجیب و غریبی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» کاپیتان با تأمل شروع کرد: «من یک ایده‌ای دارم.» کلیف و همراهانش در فاصله‌ای محترمانه، اما در فاصله‌ای که صدایشان به گوششان می‌رسید، ایستاده بودند. آنها با اشتیاق به سمت گروه افسران رفتند و چهره‌ی باهوش فارادی از هیجان و انتظار شدید درخشید.

او به ترولی زمزمه کرد: «او می‌خواهد یک قایق بفرستد. اگر این کار را بکند، یا من یکی از خدمه خواهم بود یا یکی از پاهایم خواهد شکست.» جوان ژاپنی غرغرکنان گفت: «من هم. دلم برای این تنگ نشده…» کاپیتان تکرار کرد: «آقایان، من نظری دارم که باید به آنجا اعزام شوند و تحقیق کنند.» ستوان واتسون با تأکید گفت: «این وظیفه مسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، قربان. اگر شما بفرمایید، قربان، من همین الان سوار قایق می‌شوم.» مسئول پرداخت با جدیت پرسید: «برای من جایی هست؟» افسر نیروی دریایی با کنایه گفت: «من می‌توانم پارو بکشم، قربان.» ستوانی قدبلند و خوش‌قیافه گفت: «به عنوان دریانورد، وظیفه خودم می‌دانم که به آنجا سر بزنم.» کاپیتان خندید.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.