در قیطریه

مطالب مفید کاشت مو

در قیطریه

۳ بازديد
التماس کردم: «برو و این مرد را درمان کن. به هر حال ما که حرف تو را نفهمیدیم.» «اما، بله، متوجه خواهید شد – من آن را می‌خواهم! این ضربه باعث آفمی شده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. اگر او بی‌سواد نبود، می‌توانستیم با درخوبهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست از او برای نوشتن، بگوییم که آیا آگرافیا نیز وجود دارد یا خیر. اما او نمی‌تواند بنویسد، بنابراین ما می‌نویسیم.»[۱۳۶] نمی‌دانیم که آیا او می‌تواند یا نه؛ بنابراین، ما فقط می‌دانیم که او نمی‌تواند صحبت کند. «می‌دانی که او هم نمی‌تواند بنویسد—خودت همین الان گفتی!» «دقیقاً، پسرم تامی، تو ایده درستی داری. با این حال ما آن را از طریق آزمایش در قیطریه نمی‌دانیم.» «کم‌کم دارم می‌فهمم که دارد به چه چیزی اشاره می‌کند.

او می‌داند که نمی‌تواند بنویسد چون این یک واقعیت شناخته‌شده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، اما این را با آزمایش علمی شناخته‌شده‌ای که برایش شناخته‌شده نمی‌داند – و آن آگرافیا بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. اگر هم نباشد، تقریباً کافی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. حالا، او می‌داند که می‌تواند صحبت کند چون همه ما می‌دانیم که می‌تواند، اما در حال حاضر هیچ‌کس نمی‌داند چون نمی‌تواند – و این آفمی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. می‌فهمم، پروفسور؟» «بله، همانطور که گفتی، منظورم را می‌فهمی. ناحیه‌ی حرکتی دچار زنانه صادقیه ضربه مغزی شده؛ شاید خونریزی خفیفی داشته باشد، شاید هم نه.

ممکن بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست ظرف چند روز یا بیشتر خوب شود. ما او را ساکت نگه می‌داریم، کیسه‌های یخ روی سرش می‌گذاریم و فشار خونش را پایین می‌آوریم، و می‌بینیم چه خواهیم دید. صد سال پیش از او خون می‌گرفتند و خوب می‌شد. اما خواهیم دید!» پرسیدم: «اگر صد سال پیش با خونگیری خوب شده بود، چرا حالا نه؟» تامی زمزمه کرد: «الان دیگر خیلی پیر شده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.» اما بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هستاد، که این را نشنیده بود، طوری به من نگاه کرد که انگار مرتکب یک تخلف نابخشودنی از آداب معاشرت شده‌ام و دوباره با لحنی خشک پاسخ داد: ما روش‌های پیشرفته‌تری داریم.» او که به جای من قرار گرفته بود، دستور داد بیمارش را سوار کشتی ویم کنند و خودش هم برای نظارت بر ساخت یک زعفرانیه تهران تخت جلو دوید.

تامی می‌گوید دانشمندان موجودات عجیبی هستند، اما شک دارم که کسی مثل پروفسور پیدا شود. امیدوارم به خاطر علم اینطور نباشد. اما بگذریم. نیم ساعت بعد، آن سیاه بزرگ به راحتی در میان وسایلش، به خصوص …، بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هستراحت می‌کرد.[۱۳۷] طراحی شده بود، و بیلکینز به عنوان پرستار در آن مکان مشغول به کار شده بود. وقتی این پیشنهاد آخر مطرح شد، خیال کردم که خدمتکار پیرمان ممکن بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست به راحتی آن را نپذیرد. با بیست سال از عمرش که به عنوان سرگرد دومو و پیشخدمت عمومی در خانه پدرم گذرانده بود، تبدیل ناگهانی به پرستاری آموزش دیده برای یک آفریقایی تیره و تار، اتفاقاً، شوک بزرگی بوده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. اما در این مورد اشتباه می‌کردم. چهل در لویزان ساعت آخرِ خطر مشترک، که یک علاقه‌ی اصلی بود.

بیلکینز را از آن تنگ‌نظری که معمولاً در خدمتکارانی از نوع او سنگین بود، رها کرده بود. در واقع، او با خوشحالی آماده‌ی پذیرفتن شغل بود و آن را با همان اشتیاقی پذیرفت که گیتس و بعداً همکارش، بر روی اسب جنگی نشسته بودند. بنابراین متوجه شدم که بیلکینز لباس بردگی را از تن درآورده تا لباسی بپوشد که مناسب یک مرد باشد. درست بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، در واقع، هیچ چیز به اندازه‌ی خطر مشترک، مایه‌ی جوشش و جوشش قوی نیست! در فرانسه هم همینطور بود – بانکدار، وکیل، تاجر، گدا، دزد، شاید – همه یکی. خطر مشترک، ضرورت مشترک! – ای شما که انسان‌ها را شکل می‌دهید! وقتی همه چیز مرتب شد و یک ملوان دستگاه یخ‌ساز ما را برای گذاشتن کوله پشتی برای سر مرد زخمی آماده کرد، تامی، من و پروفسور دوباره سوار کشتی ارکید شدیم ، این بار برای اینکه لویزان او را کاملاً جستجو کنیم.

ما به این امید بودیم که شاید یادداشتی، یا سرنخ کوچکی، از دختری که یک بار به خاطر شرایط نامساعدش آن پیام دیگر را فرستاده بود، پیدا کنیم. موسیو این را محتمل‌ترین می‌دانست و امیدهای ما زیاد بود. با میز تحریر داخل کابین شروع کردیم، قفسه‌های کتاب و هر گوشه و کناری را بررسی کردیم، سپس به سراغ کابین‌های مجلل رفتیم. این قسمت‌ها هم همان حس تمیز شدن را القا می‌کردند – کمدها، دستگاه‌های پرس، همه خالی بودند. فقط در یک کشو، که به طرز دلپذیری معطر بود، یک وسیله وجود داشت – یک سنجاق سر. پس اینجا، باید[۱۳۸] اتاق سیلویا بود، اما در غیر این صورت خالی از هرگونه وسیله‌ای بود. آشپزخانه، محل اقامت خدمه و یک کمد کوچک به همان اندازه بی‌فایده بود. موسیو نشست و لب‌هایش را به هم فشرد. او با لحنی متفکرانه گفت: «آنها نیت ما را پیش‌بینی کرده‌اند. بدون شک وسایل را داخل ورقه‌هایی خالی کرده‌اند، سپس یا وزن کرده‌اند و غرق کرده‌اند.

یا آنها را به قایق‌ها برده‌اند. اما او حتماً نبوغ خود را به کار گرفته بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست. قطعاً باید حرفی برای گفتن به ما باقی مانده باشد. صبر کنید!» با عجله به سمت ویم رفت و با عدسی‌اش برگشت، در حالی که از مارت یک کولیس، یک خط‌کش دو فوتی و یک سوزن بادبان قرض گرفته بود. او فریاد زد: «حالا ما به صورت علمی جستجو خواهیم کرد. به یاد داشته باشید که از آنجایی که هیچ وسیله شخصی باقی نمانده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، حتی کتاب‌ها هم از بین رفته‌اند، باید نتیجه بگیریم که آنها تلاش زیادی برای از بین بردن هر چیزی که سرنخی به جا می‌گذارد، انجام داده‌اند.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.